مارینا  جونمارینا جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

زندگي قشنگ ما

خاطره تولد پرنسسم از زبان خاله جوووووووووووووووووووون

1391/11/1 23:48
692 بازدید
اشتراک گذاری
خاله جونم خوش اومدی خانووووووووووووووووم

 

 

عزیزکم

روزی که به دنیا اومدی وقتی خانم پرستار تو آسانسور داشت شما رو میبرد بالا

من و باباییت دویدیم تو آسانسور نیشخنداما خانوم پرستار شما رو بهمون نشون ندادناراحت

چون هنوز نشسته بودنت و شما سر صورتت چسیف بودبغل

بعدش گفت بیاد طبقه 3

من وباباییت تا طبقه 3 دویدیمنگران

اونقدر تند که من آخرش کم آوردم اما بابایت اونقدر شوق داشت که تقریبا داشت پرواز میکردفرشته

یه کم منتظر موندیم تا شما رو آوردن

من که از استرس تمام بدنم میلرزیدنگران

دستام جوری میلرزید که کاملا معلوم بود اوه

تو دلم میگفتم خدایا سالم باشه

بعد شما رو خانوم پرستار از دور نشون داد یه دختر ناز و سالم و با موهای پر و مشکی که فقط گریه میکردقلب

بعد اومدیم پایین 

بیشتر از 1 ساعت منتظر بودیم تا مامانیت رو ببرن بخش

من اونقدر نگران بودم که فقط صلوات میفرستادمنگران

و گریه میکردمگریه

که خدایا 

مامانی شما رو سالم به ما بده

بعد مامانیت رو دیدیم که به هوش اومده بود و داشت گریه میکرد گریهو دایم میپرسید

سالمه؟؟؟ سالمه؟؟؟

ما: بللله سالمه یه دختر ناز و سالم

مامانیت:چشماش سالمهسوال

ما:بلههههههههههههه چشناش خیلی نازهقلب

 

مامانیت:دروع میگین؟؟دروغگو

من: نه به خدا راست میگم... به جون امیرم راست میگمنیشخند

 

 

دوستت دارم خالهقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان یلدا و سروش
4 بهمن 91 20:58
خدا حفظ کنه ان پرنسس کوچولو
فرزانه
15 بهمن 91 18:51
سلام قدم نو رسیده مبارک مننتظره خبرای جدیدیم


ممنون از لطفتون بوسسسس
مامان یاغمور
16 بهمن 91 1:27
سلام الاه انالی بابالی بویدسون یک گاز از اون لپش بگیر یک سوال میشه ادرس دقیق جایی رو که تور بالا سر تختش و خریدید بگی
http://donyayezibayeman.niniweblog.com/


ممنون خانومی . من تبریزم . تور بالای تختش رو از نمایندگی چیلک خریدم . نزدیک نمایشگاه بین المللی