مارینا  جونمارینا جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

زندگي قشنگ ما

اندر احوالات اینجانب......

1391/6/6 13:42
460 بازدید
اشتراک گذاری





همیشه فکر می کردم بارداری شیرین و راحتی داشته باشم.می رم آتلیه عکس می اندازم ...ورزش و استخر و یوگا رو ادامه می دم. تغذیه عالی .......کلی لباسهای خوشگل می خرم و یک وبلاگ کامل از هر روز بارداریم درست می کنم.............اما .................1 هفته از پری گذشته بود که تهوع و ویار شروع شد .....انرزی صفر ...تغذیه صفر......ورزش صفر......چه عکسی؟ چه لباسی؟حال نداشتم  از جام بلند شم .تهوع خیلی چیزه مزخرفیههههههههههه...........کلی روحیه ام رو از دست دادم.گاهی می گفتم این چه کاری بود من کردم؟ ولی الان هفته 12 هستم کمی بهترم . انرزی باز صفره ولی تهوع کمتر شده البته باز هم تهوع دارم .....الان هم حال ندارم بیشتر بنویسم....................راستی 2 روز دیگه می ریم سونو . انشاالله که نی نی سالم و سر حال باشه و شاید جنسیت هم معلوم شه...............وای خسته شدم . 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامانی
8 تیر 91 22:10
سلامممممممم عزییزمممممم بروزم میاین؟
سپیده
8 تیر 91 22:21
سلام. خب بارداری یه چیزاییش هم لذت بخشه ولی دردسر خودش رو هم داره. به وبلاگ منم سر بزنید و بانظراتتون دلگرمم کنید. ممنون