مارینا  جونمارینا جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

زندگي قشنگ ما

آموزش جنین در دوران بارداری، افزایش هوش و یادگیری

آموزش جنین در دوران بارداری، افزایش هوش و یادگیری تا سالها قبل تعریف نوزاد موجودی دوست داشتنی ولی ناتوان، مادون انسانی، کودن  و فاقد احساس بود و به همین ترتیب هم با آنها رفتار میشد. طی 25 سال گذشته  روانشناسان و جنین شناسان آمریکایی و ژاپنی تحقیقاتی در زمینه جنین انجام داده اند  که نتایج آن حیرت آور است به طوری که این قرن، قرن نوزادان خوانده شده. این مطالعات  نحوه شکل گیری سیستم عصبی و مغز را از 2 هفتگی روشن میکند. جنین دارای سیستم عصبی فوق العاده پیچیده ای است که تا 3 سالگی در حال ضبط  کلیه حرکات اصوات تصاویر مزه ها و بو هاست.یک جنین در هفت ماهگی بیشترین سلولهای مغزی را دارد از ماه هشتم  ای...
13 آبان 1391

مادرانه هاي من (حس قشنگ مادري)

                سلام عزيزم . سلام عمرم ........ چند روز پيش رفته بوديم مطب دكتر . يه دخمل كوچولو بغل مامانش بود . نمي دونم چرا با ديدنش ضعف كردم. چشمهام پر شد . اولين بار بود يه همچين احساسي يهم دست داده بود. دلم خواست بگيرم بغلم و فشارش بدم تو بغللم. خدايا ...............نتونسنم تحمل كنم. به بابايي گفتم ..........ديد خيلي بي قرارم .به باباي ني ني گفت اجازه ميديد خانومم دختزتون رو بگيره بغلش . اونها هم با روي باز قبول كردن . ...... به بابايي نگاه كردم. ديدم اون هم چشمهاش پر شده . ني ني رو تو بغلم فشار دادم ................آروم شدم ......... آروم آروم احساس كردم خيلي دلم برات تنگ شده...
12 آبان 1391

سرويس خواب پرنسسم

سلام عزيز دل مامان و بابا  چند وقتيه دنبال يه سرويس تخت و كمد خوشگل برات مي گرديم . بعد از كلي جستجو از كپل پا برات خريد كرديم . خيلي خوشگله و مليح رنگ سرويس خوابت . از چيلك هم برات يه تور برا تختت گرفتيم . يل ناز و رومانتيكه الان هم دنبال روتختي هستم . يه ايده هايي دارم . اميدوارم خوب در بياد    
4 آبان 1391

خريد كالسكه دخترم

بعد از كلي تحقيق و وب گردي و استفاده از تجربيات ديگران و باتوجه به فصلي كه دختره نازم به دنيا مياد تصميم گرفتيم كالسكه اي بگيريم كه : سبك باشه و حملش راحت  من بتونم به راحتي ازش استفاده كنم . تو صندوق ماشينم راحت جابه جا كنم. تا كردن و باز كزدنش راحت باشه . چند حالت خواب داشته باشه. گارد محافظ داشته باشه براي مسافرت مناسب باشه تا سه چهار سال جواب بده از 4 ماهگي بشه استفاده كرد كيفيت خوبي داشته باشه   بدنه مجكمي داشته باشه.  چرخش چرخها 360 درجه باشه بعد از كلي تحقيق و وب گردي و استفاده از تجربيات ديگران . دوتا كالسكه مد نظرم بود . يكي مك لارن و ديگري مادر كير . كه مادر كير رو انتخاب كردم. جون گارد داشت . ا...
30 مهر 1391

سونو جنسيت و زلزله 6 ريشتري!

21مرداد روزي بود كه خيلي منتظرش بوديم . اونروز جنسيت كوچولومون مشخص مي شد . با كلي هيجان راه افتاديم به سمت خيابون 17 شهريور براي سونو . تو ماشين داشتيم با همسري راجع به كوچولومون و جنسيتش حرف مي زديم . خيلي بي قرار بوديم . نزديكيهاي مركز سونو كه رسيديم ديديم همه مردم تو خيابونن .يه آشوب عجيبي بين مردم بود .... ....خيلي عجيب بود معلوم بود كه اتفاقي افتاده . همسري گفت چي شده چرا حتي پرستارها هم با اين لباسهاي فرمشون تو خيابونن؟؟؟ من يه لحظه گفتم زلزله..........حتما زلزله شده. همون لحظه همسري ماشين رو نگه داشت و از يه نفر پرسيد آقا چه خبر شده؟ و در جواب بهمون گفتن ............زلزله خيلي ترسيدم. ما چون تو ماشين در حال حركت بوديم متوجه ...
8 مهر 1391

بيبي بنتون من ..............

  سلام دختر ناز نازي من . بنتون بيبي من ..........مي دوني چرا برات اين اسموگذاشتم ؟ آخه تقريبا همه لباسهاتو از اين مارك گرفتيم. اين ماركيه كه من خيلي دوست دارم. مي دونم كه تو هم از طرفدارهاي اين مارك مي شي......اين هم چند تا از لباسهايي كه برات از بنتون گرفتيم البته همشون رو نگذاشتم وبلاگت . اميدوارم به سلامتي و شادي از همشون استفاده كني .   ...
8 مهر 1391

حرف هاي دلم با خداوند

سلام خداي مهربون ..... سلام خداي مهربون .....خدايي كه هميشه در كنار من بودي و هستي هرچند من خيلي ازت غافل مي شم. خداي مهربون هزار مرتبه به خاطره نعمتي كه تو وجودم قرار دادي ازت ممنونم . هزار مرتبه شكر مي كنم كه همسر خوبي نصيبم كردي ......هزار مرتبه شكر به خاطره زندگي خوبي كه به من بخشيدي  خدايا اين روزها كمي دلم مي گيره يه جور ترس  ته دلم هست . هرچند مي دونم تو هميشه همراه و كنار من هستي . دلم مي لرزه از بعضي چيزها كه ممكنه طبق روال پيش نره . مي دونم بايد اميدم به تو باشه . مي دونم بايد به تو توكل كنم ..خدايا كمكم كن. و منو تنها نذار ...........لطفااااااااا... ...
6 مهر 1391

لذت اولين حركات پرنسس كوچولو

٢٥مرداد ٩١ .....چهارشنبه صبح بعد از خوردن صبحونه رو کاناپه لم داده بودم داشتم با دوستاهی نی نی سایتم چت می کردم . و راجع به اینکه من تکونهای پرنسسم رو حس نمی کردم باهاشون صحبت می کردم نمی تونستم درک کنم  وقتی درون وجودت یه موجود دیگه حرکت میکنه چه احساسی می تونی داشته باشی.....هنوز چند لحظه ای از این گفتگو نگذشته بود که احساس کردم تو دلم داره یه چیزی تکون می خوره و بهش ضربه می زنه.شوکه شده بودم . خیلی حس قشنگی بود و چند بار این کار رو تکرار کرد . بهم گفته بودن اولین احساس تکونهای نی نی مثل حس حرکت حباب می مونه...ولی اولین حرکات پرنسس من خیلی واضح و محکم بود .......چه حس قشنگی بود . مثل اینکه پرنسسم می خواست اظهار وجود کنه کاملا هم رس...
6 شهريور 1391